هوا را ازمن بگیر...خنده ات را نه...

تو دنیایی که سیل غم همه جا هست، دیدن خنده خستگی رو از چشات گم میکنه ، حتی واسه ی اپسیلون، حتی ظاهری و تصنعی....

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

چقدر بعضی وقتا تصمیم گیری و انتخاب سخت میشه..
با خودت و دلت و عقلت درگیری شدیدی داری .. نمیدونی کدوم مسیر تورو به هدف و آرامش واقعی میرسونه .. هرطرف رو که نگا میکنی کورراهی میبینی و نمیتونی اخرشو ببینی و با دل قرص انتخاب کنی ..
کاش ی کسی، ی چیزی،ی نشونه ای وجود داشت که میتونست مسیر حرکت تو بهت بگه ، که انتخابت اشتباه نباشه ..
ذهنم درگیره .. کاری جز حرف زدن با خدای جان و کمک خواستن ازش ندارم ..
دلم آرامشی میخواد که از بلاتکلیفی درم بیاره واسه همیشه ..

پ.ن: عنوان از مولانای جانان
۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۷
اهو :)
با تموم وجودم دوسش دارم، نگاهش که میکنم دلم واسش میگیره. تحمل ی قطره اشک یا ناراحتی یا اندوه شو ندارم . پاکیش تو دنیام تکه . ولی هیچوقت نتونستم باهاش رابطه برقرار کنم . تمام دوست داشتنمون تو زندگی روزمره خلاصه شده و هر دو از حرف زدن واهمه داریم  . شروع حرف زدنمون رسما به گریه و ناراحتی و اعصاب خوردی منجر میشه . 
هردفه که حرف میزنم بهش میگم دختر با مادرش حرف نزنه باکی حرف بزنه،ولی ما هیچ جوره کنار نمیایم. 
نمیتونم نگرانی بیش از حدشو درک کنم و متقابلا اونم نمیتونه درک کنه . 
همیشه غبطه خوردم از دخترایی که مثل دوست با مامانشون درددل میکنن ..
ولی درکل آرامشش بسه برام ..

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۴
اهو :)
آشوبم ، ارامشم تویی 

به هر ترانه ای سر میکشم تویی

سحر اضافه کن به سهم اسمانم 

بیا که بی تو غم دوصد خزانم 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۹
اهو :)
صحبتشون درمورد بهشت و جهنم بود. هرکدومشون ی حرف و حدیثی از بهشت و آتش دوزخ میگفت. مثل خانومای بالای 60 سال که دیگه یادشون از آخرت میاد، اینا هم مستثنی نبودن و با قاطعیت در مورد خودشون حرف میزدن که جهنم مال ما نیست مگه ما چیکار کردیم، چه گناهی کردیم؟؟؟ مثل جوونای الان بودیم؟ شیطنتای جوونای الانُ میکردیم؟ حجاب بچه های الانُ داشتیم؟؟؟
 گناهی نداریم بریم جهنم . نمازمون که همیشه تومسجد بوده، روضه ی امام حسین و بقیه مراسم ها هم که شرکت کردیم، اشک برای ائمه هم که ریختیم، دیگه چرا باید بریم جهنم؟ مطمئنا دوزخ مال ما نیست.
خداکنه نباشه ولی ...
اصلا اشتیاقی به شنیدن این بحثای م.ز.خ.ر.ف ندارم ولی پشت سرم نشسته بودن و کاملا صداشونُ میشنیدم، خانومی که با اطمینان کامل از بهشتی بودنش حرف میزد خیلی راحت در مورد بقیه قضاوت میکرد، خیلی راحت پشت سر بقیه صحه میذاشت، خیلی راحت به اختلاف ها دامن میزد، خیلی راحت ایمانُ زیر پا میذاشت..
خیلی خودمُ کنترل کردم که برنگردم سمتش و بگم بهشت 6دنگ به نامت ، ولی وقتی قضاوت بیجا میکردی، وقتی بدون اطمینان حرفی رو به زبون میوردی، وقتی دونفر رو به جون هم مینداختی ، اون وقتم خدا وعده ی بهشتُ بهت داد؟
اصلا جهنم واسه ماس که موهامون ممکنه پیدا باشه، ممکنه چادر تورو سرمون نکنیم، ممکنه سه وعده مسجد نریم، ولی مطمئنی جای امثال شما کنار نهرِ روانِ بهشتِ؟
قربونت برم خدا که چقدر صبر داری. ما بنده هات که یک صدهزارمِ توام نمیدونیم اینجوری بهم میریزیم ، تو که از همه دلا و کارا خبر داری چجوری تحمل میکنی ما بنده های عجیب غریبتُ ؟
واقعا که خدایی برازنده ی خودتِ خدایِ جانــــــــــــــــــــــــــــــم ...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۹
اهو :)

بعضی وقتام دیگه باید همه چیو همون طور که هست رها کرد، اندوه و انتظارو آزاد گذاشت ، تا دوره ش بگذره .. حالا ایشالا که زود بگذره و بره رد ّ کارش ..

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۷
اهو :)
گیسوانم موج موج و شانه هایت سنگ سنگ
موج را آغوش سنگ آرام میسازد، بمان 


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۷
اهو :)
نشستم کنار پنجره زل زدم به آسمون ، نمیدونم دنبال چی میگردم ولی نگاهمو گره زدم بهش ی دفه ب خودم میام میبینم ۲۰دقیقه س فنجون کافی دستمِ و نگاهم به آسمون و همه فکرا هجوم آوردن تو سرم ..
ی وقتایی پیش میاد تو زندگی ، که انگیزه رو واسه همه چی از دست میدی. نه انگیزه درس خوندن، نه کار کردن، نه کلاس رفتن و نه هیییییچ کار دیگه .. با اطمینان کاری رو شروع میکنی و به نیمه ش که میرسی ولش میکنی ،درست مثل اینه کنار ساحل بشینی منتظر ماهی، ماهی که میاد تو دستت و دوباره سر میخوره و میره
علتشم همین نبودن انگیزه س ..
نه اینکه تلاش نکرده باشی، نه ... اتفاقا خیلی زحمت کشیدی که به اینجا برسی ولی کم کم ذخیره ی وجودیِ دلت خالی میشه و دیگه کششِ هیچیُ نداری .. و وسط کار همه چی رو رها میکنی. رهااااا
حال بدی ه وقتی به این نقطه برسی که هیچ چیز برات رنگی نداشته باشه و احساس کنی اینقدر خسته ای که دلت هیچی نخواد جز ی خواب عمیق ، خوابی که وقتی چشاتو باز کردی هیچ خبری ازخستگی نباشه .. فول انرژی شروع کنی به زندگی ..
چقدر دلم خواب رفتن میخواد ..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۸
اهو :)

مطلب حذف شد...

+خدای جانم دیدن بعضی رفتارا خیلی ناراحت کننده س ..

+خدای مهربونم منو نیازمند بنده هات نکن

+ خدا بزرگم به عشق حسین و زینب و قمربنی هاشم، دستمو رها نکن و شرمنده و بی اعتبارم نکن ..


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۲
اهو :)

یکنفر از اطرافیانم ازم پول خواست که یک هفته ای برگردونه، الان چندین هفته گذشته و اصلا عین خیالش نیست..

خیلی ازین بدقولی آ بدم میاد ، حداقل نمیتونی یک هفته ای برگردون بگو که آدم برنامه ریزی نکنه ..

هر دفه که این چیزارو میبینم میگم دفه آخرِ ولی بازم دلم نمیاد ..


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۸
اهو :)