هوا را ازمن بگیر...خنده ات را نه...

تو دنیایی که سیل غم همه جا هست، دیدن خنده خستگی رو از چشات گم میکنه ، حتی واسه ی اپسیلون، حتی ظاهری و تصنعی....

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با موضوع «کوچه باغ شعر» ثبت شده است

گیسوانم موج موج و شانه هایت سنگ سنگ
موج را آغوش سنگ آرام میسازد، بمان 


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۷
اهو :)

دوستت دارم پریشان،شانه میخواهی چه کار؟!

دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار ؟!


تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق را

ای که شاعر سوختی،پروانه میخواهی چه کار؟!


مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟!


مثل من آواره شو از چاردیواری در آ

در دل من قصر داری،خانه میخواهی چه کار؟!


شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن

گریه کن پس شانه ی مردانه میخواهی چه کار؟!


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۰
اهو :)


یک روز صبح بیدار می‌شوی

و حس می‌‌کنی‌

چقدر دوست‌اش داری

و خدا

از خیلی‌ دورترها

دلش برای جای خالی‌ کسی‌ 

که دیگر نیست

می‌‌گیرد ...


نیکی‌ فیروزکوهی


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۵
اهو :)

بغلم کردن و هی ناز کشیدن ممنوع 


دست دور کمرم، حلقه اکیدا ممنوع


روی زانو بنشینی و به هزاران ترفند


ز لبم مزه ی گیلاس چشیدن، ممنوع


مثل یک مار که اطراف طلا می لغزد


تودر آغوش من اینگونه خزیدن، ممنوع


مرغ عشق منی ،آواز بخوان، ولوله کن


پر پرواز من، از لانه پریدن ، ممنوع


باغبانی و منم غنچه ی خوش رنگ و لعاب


غنچه را دست زدن، جامه دریدن، ممنوع


چهره ام گل،بدنم گل، سر و پا همه گل


گل برایم ز سر کوچه خریدن، ممنوع


عصر یک جمعه بیا بهر ملاقات، ولی


سر ساعت به قرارم نرسیدن ، ممنوع


+ بعضی شعرا رو باخوندنش میری به جایی که باوجود درد کشیدن باهاش، لذتشو حس میکنی... ی جور خود آزاری ازنوع جذاب


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۵
اهو :)

وقتی که تو نیستی

من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را

گریه می کنم

 

فنجانی قهوه در سایه های پسین،

عاشق شدن در دی ماه

مردن به وقتِ شهریور

 

وقتی که تو نیستی

هزار کودک گمشده در نهان من

لای لای مادرانه تو را می طلبند.

...

 

"سید علی صالحی"


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۶
اهو :)
آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیفتد

رویا ببارد

دختران برقصند

قند باشد

بوسه باشد

خدا بخندد بخاطر ما

ما که کاری نکرده ایم


#سید علی صالحی


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۲
اهو :)

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دوتا             جوی و دوجفت چکمه و گل بود ما دوتا


وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت                   تصدیق گفته های "هِگِـل" بود و ما دوتا


روز ِ قـرارِ اول و میز و سکــوت و چای                  سنگینــــی هـــوای هتــــل بود و ما دوتا


افتاد روی زمین ،ورق های سرنوشت                 فنجان و فال و بی بی و دل بود و ما دوتا


کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان          درکوچه ســاز و تمبک و کِل بود و ما دوتا


تا آفتـــاب زد همه جــا تـــار شد                      دنیـــا چقدر ســــرد و کسل بود و ما دوتا


از خواب میپریم که این ماجرا فقط                     یک آرزوی مانــــــده به دل بود و ما دوتا  


                                     " نجمه زارع"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۰
اهو :)

اولین بار نیست
که این غروب لعنتی غمگینت کرده است
آخرین بار نیز نخواهد بود
به کوری چشمش اما
خون هم اگر از دیده ببارد
بیش از این خانه نشینمان
نخواهد کرد

کفش و کلاه کردن از تو
خنده به لب آوردنت از من

برای کنف کردن این غروب
و خنداندن تو حاضرم
در نور نئون های یک سینما
مثل چارلی چاپلین راه بروم
و به احترام لبخندت
هر بار کلاه از سر برمی دارم
یک جفت کبوتر از ته آن
به سمت دست های تو پرواز کنند
جوک های دست اولم را نیز
می گذارم برای آخر شب
که به غیر از خنده های قشنگت
پاداش دیگری هم داشته باشد
اگر شعبده باز تردستی بودم
با یک جفت کفش کتانی
و یک کلاه حصیری
می توانستم برایت سراپا
تابستان شوم سر هر چهارراه
و کاری کنم که بر میز خال بازها
هر ورقی را برگردانی
آس دل باشد
و هر تاسی که بریزی
جفت پنج 

عباس صفاری




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۸
اهو :)

فانوس 


اینجا ماندن ما بی فایده ست

من فانوس را بر میدارم 

تو هم کبریت را فراموش نکن....


+سیدعلی صالحی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۳
اهو :)