هوا را ازمن بگیر...خنده ات را نه...
خانه
درباره من
سرآغاز
تماس با من
هوا را ازمن بگیر...خنده ات را نه...
تو دنیایی که سیل غم همه جا هست، دیدن خنده خستگی رو از چشات گم میکنه ، حتی واسه ی اپسیلون، حتی ظاهری و تصنعی....
طبقه بندی موضوعی
دیالوگ
(۷)
ی بغل از ارزوهام
(۳)
کوچه باغ شعر
(۹)
بایگانی
بهمن ۱۳۹۴
(۱)
دی ۱۳۹۴
(۳)
آذر ۱۳۹۴
(۹)
آبان ۱۳۹۴
(۹)
مهر ۱۳۹۴
(۱۳)
شهریور ۱۳۹۴
(۱۱)
مرداد ۱۳۹۴
(۱۹)
تیر ۱۳۹۴
(۱۶)
آخرین مطالب
۹۴/۱۱/۱۹
ﻣﻴـﮕﺬره روزﻫﺎی ﻋﻤﺮت ﺗﻮی ﺟﺎدهﻫﺎی ﺧﻠﻮت... ﺗﺎﺑﺨﻮای ﺑﺮﮔﺮدی ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻢ ﻣﻴﺸﻲ ﺗﻮ ﺑﺎغ ﻏﺮﺑﺖ
۹۴/۱۰/۱۵
وقتی میگن مادر یعنی روح خونه ، واقعا راست گفتن ..
۹۴/۱۰/۰۶
ارام گرفتن در اغوش شعر
۹۴/۱۰/۰۳
چه میشه کرد ؟!
۹۴/۰۹/۲۷
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟... وآنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
۹۴/۰۹/۲۵
مامان یعنی دوری و دوستی
۹۴/۰۹/۲۳
وقتی شعر ، زبان حال دل میشه
۹۴/۰۹/۱۷
عجب صبری خدا دارد ... اگر من جای او بودم
۹۴/۰۹/۱۲
حالا کی دوره ش بگذره مهم ه..!! شانس بیاریم زود بگذره والا ..
۹۴/۰۹/۰۹
بگذار دستهای تو باگیسوان من .. سربسته باز شرح دهند انچه مو به موست
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
۳ مطلب با موضوع «ی بغل از ارزوهام» ثبت شده است
یکی آرزوهام اینه
ترس ِ لعنتی ازم دور ِ دور ِ دور شه که حتی سایه ش رو هم نبینم....
خسته شدم از ترسای الکی و از کاه کوه ساختنای ذهنیم
دلم تنگه آرامش ِ .... آرامش میخوام آرااااااااامش :(
۱ نظر
۰
۰
۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۷
اهو :)
ارزوم اینه
با دوستام بزنم برم بیرون شهر کلی کیفور شم
پوسیدیم دیگه والا...
+هرچند دوست، بیرون ، همش واژه غریب و غیر ملموسی ه برام
۱ نظر
۰
۰
۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۷
اهو :)
دلم برای خودم تنگ میشود ، اری / محمدعلی بهمنی
دست خودمو بگیرم ببرمش ی خونه وسط باغ ، ی قهوه مهمونش کنم و بهش بگم .... آسمون هست،سکوت ده هست،سو سوی چراغ کوچه باغ هست، پس گور بابای همه چی....
۰ نظر
۱
۰
۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۷
اهو :)