دلتنگ ِ خودِ قبلم
يكشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۹ ب.ظ
تودلم آشوبه، آروم نیستم، از خودم از اطرافیانم، از همه چی میترسم، حتی از صدای زنگ تلفن قلبم خالی میشه. چم شده خدا؟!
سرمو فرو بردم تو بالشت با خودم قهر کردم، که چرا ظلم کردم به خودم؟ بقیه ظلم کردن دُرست، ولی چرا خودمم باهاشون هم دستی کردم؟ چرا کاری کردم که حالا شرمنده ی خودم باشم؟ چرا تسلیم شدم؟ چرا اجازه دادم اینقدر منطقم ضعیف عمل کنه که همه و همه نظر و انتخابشونو بهم تحمیل کنن؟ چرا نتونستم محکم رو تصمیمم واستم ؟ چرا افسار زندگیمو دادم دست اطرافیانم؟
انتخاب درسم، دانشگاهم، زندگیم، کارم ، دوستم، و هزار کوفتِ دیگه همش به واژه ی جبر آغشته بود
چرا اجازه دادم؟ هوووووف
دلم میخواد از شکستی که خوردم ، پاشم واستم خودم به تنهایی، دوباره شروع کنم، ولی سختِ سخت
خدایا بازم کمکم کن ُ دستمُ بگیر ُ بهترین راهو نشونم بده.......
۹۴/۰۴/۲۸