میگم: جم کن برو خونه خودت دیگه چه خبره ۳ سال
میگه: آهو از خدامه برم ولی مشکل اقتصادی داریم،
میگم: از وسایل ضروریت چیزی مونده؟
میگه : نه باباااا، پول جشن نداریم، من عروسی با nتا مهمون، تو فلان سالن، با آتلیه خوب و همه چی تموم ارزومه ولی شوهرم فعلا نمیتونه بگیره برام
واقعا درکش برام سخته، برام ناراحت کننده س دختری که یکبار شکست خورده، یکبار غم کشیده، ناراحتی دیده چرا باید هدفش ، ارزوش، عروسی فلان مدل باشه؟
عروسی خوبه اونم از نوع بهترینش عالیه. ولی نبودنش اینقدر چشمگیره که باید تبدیل شه به دغدغه؟ تبدیل شه به جنگ اعصاب؟
مگه نهایت آمال ی دختر و پسر، ماشین عروس و آتلیه و سالن و باغ؟ مگه بدون اینا نمیشه با آرامش زندگی کرد؟ نمیشه با عشق تو خونه ی دونفره شون در کمال سادگی زندگی کرد؟ نمیشه کمترین ها رو با بزرگترین عشقا جایگزین کرد؟ نمیشه خلا عروسی و وسایل لوکس رو با کنار هم بودن، با لوازم ساده پر کرد؟ نمیشه پول عروسی بشه خرج زندگی مشترکشون که ماههای اول زندگی بجای قسط و وام و دغدغه ، آرامش و صمیمیت بشه سهمشون؟
بخدا میشه
آدم اگه یکنفر اومد توزندگیش که جنم داره، هدف داره، عشق صادق داره، میتونه خودشو خوشبخت ببینه
درسته مشکلات مالی هست ولی خیلی چیزا رو میشه گذاشت کنار بدون اینکه به ریشه ی زندگی ضربه بخوره
ولی افسوس که قدر خیلی چیزا رو نمی دونیم و بهترین و رویایی ترین روزامون ، تبدیل میشه به ناراحتی .