هر وقت همو میدیدیم انرژش شون یکباره تو دلم جا میگرفت و باهربار حرف زدنمون برای چند لحظه از هرناراحتی دور میشدم. و خوشحال میشدم که تودنیایی که همه از غم و دوری و فاصله و جدایی ناراحت و غمگینن ، امثال اینا هم هستن و همیشه از خدا میخواستم روز به روز عاشق تر بمونن....
فعل گذشته به کار بردم..... هوووووووووف
حالا امروز دستشون از هم جدا، خنده ی دختر تبدیل به ضجه و آه ، تکیه گاه و عشق دختر واسه همیشه به آسمون پر کشید، دل دختر با جسم پسر واسه همیشه رفت زیر خاک
شنیدن خنده هاشون حالا تبدیل شده به صدای قرآن از حیاط خونشون که امونمو بریده و چشام از شدت اشک خالی نمیشه .....
شنیدن مرگ این دسته آدما داغون میکنه آدمو، مرگ کسی که دنیا دنیا آرزو و آمال پشتش پنهون بوده، کسیکه که همه ی زندگی و دنیای یک نفر بوده ، خیلی سخته
+چی به روز مادر پدری میاد که تنها بچه شون واسه همیشه از جلو چشماشون دور شد
+ خدایا هیچ دونفر عاشق رو از هم جدا نکن
+ خدایا به خونوادش صبر بده