مستر1 : با بچه ها هماهنگ کردم بریم کوه دیر نکنیا
مستر 2: از بچه ها کیا هستن؟
مستر1: آقا م و دوست دخترش، من و خانوم س و تو و خانم ن
مستر 2: چه شکلی هست حالا "ن" ؟
مستر 1: خوبه بیا بد نیست
مستر 2: نه بابا اگه بد باشه من نمیام
مستر 1: حالا 100 نباشه 70 هست ، تو بیا پشیمون نمیشی
مستر 2: نه نمیام " ن " جالب نیست
مستر 1: فلان فلان شده تو بیا من به " ن " گفتم الان بهش بگم ناراحت میشه . تو بیا ( n بار تکرار کرد شمام n بار بخونین )
+ دیالوگ دوتا پسر تو محوطه دانشگاه که پشت سر من راه میرفتن ..
واسه کارای مدرکم رفته بودم دانشگاه که حرفای این دو نفر اینقدر حالمو بد کرد که نفهمیدم چطور کارامو انجام دادم و زدم بیرون از دانشگاه ..
واقعا چرا باید ی دختر اینقدر ارزش خودشو پایین بیاره که یک پسر براش عشوه بیاد ؟
مگه غیر از اینه که یک دختر با متانت و سنگینی ش دور خودش یک حصار میکشه و هر کسی اجازه ی برداشتن اون حصار رو نداره ؟! مگه غیرِ اینِ که دختر باید دست نیافتی باشه؟
چرا این اجازه رو به خودمون میدیم که وقار رو از دست بدیم و به هرکسی اجازه بدیم به مامنِ وجودمون نزدیک شه؟
قشنگیِ یک دختر به اینه که اینقدر خودش رو بالا ببینه که هر آدم ضعیفی توان رسیدن بهش رو نداشته باشه و برای رسیدن ، تلاش کنه و ارزش وجودی ِ دختر رو کاملا درک کنه.. نه اینکه طوری نزول کنه که برای همه در دسترس باشه ..
این واقعا برای من که دخترم خیلی درد داره وقتی میبینم به دست اوردنمون برای همه سهل الوصول شده ، کاش قدرِِ خودمونُ بیشتر بدونیم و به هر شخصی اجازه بی حرمتی به شخصیت و متانت و دختر بودنمونو ندیم ..
+ خدایِ جان حتی ثانیه ای به حال خودمون رهامون نکن و دستمونو رها نکن