سبد شعر و غزل
پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ
دوستت دارم پریشان،شانه میخواهی چه کار؟!
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار ؟!
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق را
ای که شاعر سوختی،پروانه میخواهی چه کار؟!
مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟!
مثل من آواره شو از چاردیواری در آ
در دل من قصر داری،خانه میخواهی چه کار؟!
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه میخواهی چه کار؟!
۹۴/۰۸/۲۸