هوا را ازمن بگیر...خنده ات را نه...

تو دنیایی که سیل غم همه جا هست، دیدن خنده خستگی رو از چشات گم میکنه ، حتی واسه ی اپسیلون، حتی ظاهری و تصنعی....

طبقه بندی موضوعی
هر روز تو مسیرم میدیدمش، دست خانومش  تو دستش شونه ب شونه هم راه میرفتن . هردفه نگاشون که میکردم از دیدن عشقشون غرق خوشحالی میشدم. عشق تو بند بند وجودشون ملموس بود. گره انگشتاشون توهم همه گره های تلخ رو باز میکرد. لبخند همیشگی رو لباشون، آرامش وجودشون ، عشقشون ، همه و همه منو می برد تو دنیای دیگه .
هر وقت همو میدیدیم انرژش شون یکباره تو دلم جا میگرفت و باهربار حرف زدنمون برای چند لحظه از هرناراحتی دور میشدم. و خوشحال میشدم که تودنیایی که همه از غم و دوری و فاصله و جدایی ناراحت و غمگینن ، امثال اینا هم هستن و همیشه از خدا میخواستم روز به روز عاشق تر بمونن....
فعل گذشته به کار بردم..... هوووووووووف
حالا امروز دستشون از هم جدا، خنده ی دختر تبدیل به ضجه و آه ، تکیه گاه و عشق دختر واسه همیشه به آسمون پر کشید، دل دختر با جسم پسر واسه همیشه رفت زیر خاک
شنیدن خنده هاشون حالا تبدیل شده به صدای قرآن از حیاط خونشون که امونمو بریده و چشام از شدت اشک خالی نمیشه .....

شنیدن مرگ این دسته آدما  داغون میکنه آدمو، مرگ کسی که دنیا دنیا آرزو و آمال پشتش پنهون بوده، کسیکه که همه ی زندگی و دنیای یک نفر بوده ، خیلی سخته

+چی به روز مادر پدری میاد که تنها بچه شون واسه همیشه از جلو چشماشون دور شد
+ خدایا هیچ دونفر عاشق رو از هم جدا نکن
+ خدایا به خونوادش صبر بده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۷
اهو :)

نشسته کنارم، حس خوبی داشتم ، بهش گفتم راستی اون درس خوندنام واسه ازمون استخدامی نبود، واسه ارشد میخوندم.

تنها چیزی که فک میکردم بشنوم ازش ، این بود که این عالیه حال و هواتو عوض میکنه

ولی چیزی که شنیدم این بود: خب حالا ارشدم بگیری بعدش چی؟ اصلا واسه چی بخونی؟

یهو وجودم به کل خالی شد، خنده ی تلخی کردم و فقط سکوت

شنیدنش از کسی که بهش میگن خواهر خیلی ناراحت کننده س...

آدم دهن بینی نیستم و حرفش توی تصمیمم اثر نداره ولی ته دل آدم بهم میریزه.

دیدن حال خوش یکی واقعا خوشحالم میکنه ، چرا فکر میکنم بقیه هم باید اینجوری باشن؟

چرا شنیدن این حرفا بهمم میریزه؟ چی میشه که آدما از دوباره شروع کردن یک نفر ناراحت میشن؟ چرا از پاشدن و حرکت کردن بقیه واهمه دارن؟

وقتی میبینم یک نفر ناراحته داغون میشم چه برسه اون یکنفر عزیزمم باشه که دیگه بدتر

هر کاری میکنم تا برگردونمش به حالت استیبل، ب اینکه ناامید نشه

ولی متاسفانه هرکی اطرافم هست ، 90% شون نقطه مقابل من عمل میکنن و این خیلی ناراحت کننده س

+ تجربه امروزم: به آدما اجازه ندم اینقدر بهم نزدیک شن که بتونن بهم ضربه بزنن حتی نزدیکانم




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۴
اهو :)
رد گاز ی فسقلی رو لپت با اون دوتا دندون موشی :))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۸
اهو :)
خریدامو گذاشتم جلوش نگاکرد  و کلی ذوق.  با هیجان یکی یکی نشونش دادم و لباس و تنم کرد و با دل مهربون مامان بزرگیش قربون صدقم رفت و گفت :اهو همیشه شاد باش و مث الان واسه خودت جایزه بخر نذار دنیا قبل از جسمت، روح تو پیرکنه. نذار روزمرگیا تورو بشکنه و روح بچگیتو ازت بگیره. نذار دلت رنگای خوشگل و ازت بدزده و رنگ سیاه و انتخاب کنه برات. منم که نمیخواستم اجازه بدم غم وارد شه محکم بغلش کردم و ی بوس کاشتم رو لپش. گفت عاشق بچگیتم. یدفه گفت آهو الان چندسالته ؟ گفتم بیست و اندی،نیمه پرش تموم شد توسراشیبی م . یهو غم نشست توچشاش...
آخه مامان بزرگ جان ازنظر توام پیر شدم و هنوز اینم؟ آخه چرا پرسیدی و بغضمو بیدار کردی؟
+چرا هنوز مث عهد دقیانوس تنها فاکتور خوشبختی ی نفر ازدواج تلقی می شه؟چرا فک میکنن اولین هدف آدم باید ازدواج باشه؟
+چقد کنترل اشک اینجور مواقع سخت میشه و خنده رو صورتت یک آن خشک میشه
خدایا شکرت
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۲
اهو :)
ی ساعت هایی هست یادت میاره که تنهایی،  ی شبایی هست دلت ی شب بخیر گرم میخواد که واسه ساختن ی روز دیگه دلگرمت کنه، ولی تنها چیزی که خودشو به رخت می کشه ، یه هنزفری با کلی اهنگه که تنها وفادار این لحظه هاس.....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۸
اهو :)

چون حقیر میشین...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۹
اهو :)
حالم خوب نبود بهش گفتم ببخشید خودم بعد بهت زنگ میزنم. قط کردم
دو هفته گذشت حساب کتابم با خودم یکی شه و خودمو بزنم کوچه علی چپ
بهش زنگ زدم، بوووق جواب نداد. دوباره و سه باره و بووووووووووووق
بعد اس ام اس دادم چرا جواب نمیدی ؟! خواهری ازم ناراحتی؟
گفت: تو برای من مُردی، تموم شدی ، مزاحم نشو و ازین چرت و پرتا نگو

درک موقعیت طرف مقابل، درک حالِ ش، تا این حد سخته؟!
تیشه زدن به ریشه ی دوستی تا این حد ساده س ؟!


دوستی آبکی، صمیمیت آّبکی، ادعای خواهری الکی، هوووووف باید اوووووق زد رو هرچی دوستی آبکی
+حیف اسم دوستی که روی این رابطه ها کثیف شه


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۶
اهو :)
دست خودمو بگیرم ببرمش ی خونه وسط باغ ، ی قهوه مهمونش کنم و بهش بگم .... آسمون هست،سکوت ده هست،سو سوی چراغ کوچه باغ هست، پس گور بابای همه چی....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۷
اهو :)

میگه : اگه بخوای بین عقل و دلت یکیو انتخاب کنی ، کدومو انتخاب میکنی؟

میگم: عقلللللللل

میگه: پس باختی

میگم : اتفاقا .......... میبرم

میگه: با عقل زندگی کردن مساوی با غمگین بود


من: اوق به شادی بدون عقل( البته تو دلم )

والا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۰
اهو :)
داشتم به این فک میکردم ۳۶۵ روز قبل جوشن کبیر و باز کردم و صداش زدم و ازش کمک خواستم، خواستم قدر سال بعد حالم خوب باشه،خواستم همیشه یادم بمونه حال خوبم ازکجاس و با پارتی شب قدر نصیبم شد. دوماه گذشت به یکیش رسیدم ولی یادم رفت حق بندگیمو ادا کنم.
حالا رسیدم به قدر دیگه،به ناله های عمیق دیگه و به الغوث گفتنای دیگه. 
 
خدایا فقط ی خواهش ازت دارم
امشب که سرنوشتمونو خواستی بنویسی، به گذشتمون نگا نکن.
فارغ از بندگی ناقصمون ، به آینده ی کورمون نگاکن و پای بهترینا رو امشب امضا بزن.
نهایت آرزوها رسیدن به آرامش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۸
اهو :)