هوا را ازمن بگیر...خنده ات را نه...

تو دنیایی که سیل غم همه جا هست، دیدن خنده خستگی رو از چشات گم میکنه ، حتی واسه ی اپسیلون، حتی ظاهری و تصنعی....

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است


یک روز صبح بیدار می‌شوی

و حس می‌‌کنی‌

چقدر دوست‌اش داری

و خدا

از خیلی‌ دورترها

دلش برای جای خالی‌ کسی‌ 

که دیگر نیست

می‌‌گیرد ...


نیکی‌ فیروزکوهی


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۵
اهو :)
آدم مثل ِ ی ماشین میمونه که اول روشنش میکنی توان داره، انرژی و سوخت داره ...
 مطمئنی از حرکت دادنش ، تو سربالایی و سرازیری ها میره ، تو سرما و گرما میره ، ولی سوختش ذره ذره کم میشه .. باید حواست به چراغش باشه که آلارم نزنه ، چون دیگه وامیسته ... هرکار کنی حتی قدمی نمیتونه برداره .... متوقف میشه تا وقتی دوباره سوخت و انرژی بهش برسه ..
بدترین موقع واستادن و تموم شدن ِ انرژیش وقتی ِ که تو مسیری هستی که هیچکس نیست، هیچ کمکی وجود نداره فقط خودتی و خودت .. به هر طرف نگاه میکنی کسی یا جایی به چشمت نمیخوره که بری ..
اینجـــاس دیگه رسما خاموش میشی ...
دست و پنجه نرم کردن با زندگی و غم هاش ، ذره ذره توان و سوختتُ به فنا میبره تا وقتی میرسی به زمانی که قدرتِ مبارزه کردن باهاشُ از دست میدی ..
الان دقیقا همون حال ُ و هوا رو دارم ... ی مسیر و بدون کمک و تحلیل رفتنِ توانم
رسما زندگی رو بغلم گرفتم و خاموش شدم ... دیگه انرژی و توانی برای روشن شدن ِ اراده و بلند شدن و حرکت دادنم نیست ... با تمام توان شروع کردم ولی کم اوردم و نای ادامه رو ندارم ...
حال ِ بدی ِ ببینی همه دارن حرکت میکنن و راه میرن ولی تو فقط باید نگاشون کنی و حتی نتونی اپسیلونی از جایی که هستی تکون بخوری ...

+ خدای ِ جان ، به قدرت ِ خودت ، از ضعف نجاتم بده ..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۲
اهو :)

خدایا ...

تطمئن القلوبی، آرامشم باش ...

خدایا ...

به تزریق آرامش به همه ی وجودم نیاز دارم ...

خدایا ...

به جلوگیری اتفاقای بد احتیاج دارم ...

خدایا ...

ارومم کن 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۱:۰۹
اهو :)